قوميت و الگو های سیاست قومی در کشور
 
دانشسرا
دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:قوميت , :: 9:18 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در چهارشنبه دوم بهمن 1387 ساعت 9:49 شماره پست: 23

قوميت و الگو های سیاست قومی در کشور

اسفند ماه 1384

بخش اول

مقدمه

         شكل گيري پديده مسايل قومي و اقليت ها موضوعي است كه با فروپاشي تعدادي از قدرت هاي بزرگ جهاني در پايان جنگ بين المللي اول شكل مشخص و گسترده اي يافته است ، حدود پنج هزار قومیت در دنیا شناسایی شده که در چارچوب بیش از دویست دولت جمع شده اند . ظهور جوامع چند قومیتی 1  پدیده تاریخی جهان معاصر و زاییده حوادث جهانی متعدد است ، عمده ترین عوامل مهاجرت های گسترده طی قرن نوزدهم و بیستم و تأسیس دولت های تازه در جهان سوم بدنبال زوال نظام استعماری اروپایی متعاقب جنگ جهانی دوم است . امروزه جوامع اندکی وجود دارند که ( حداقل تا حدودی ) چند قومیتی نباشند . اضمحلال امپراتوري روسيه ، اتريش و عثماني در پايان جنگ جهاني اول باعث شكل گيري انبوهي از خواسته هاي قومي و ملي در بخش هاي برجاي مانده از اين امپراتوري ها براي كسب نوعي موجوديت مستقل و كشوري و پديد آمدن مسايلي بود كه هنوز هم تا حل و فصل نهايي آنها ، راه دشواري در پيش است  .  نفوذ تجدد 2 نیز در تمامی مناطق جهان نتوانسته است موضوع قومیت را به عنوان منبع ایجاد منازعات سیاسی " از اعتبار ساقط سازد ."

         جامعه ایران از لحاظ دسته بندی تشکل های قومی ، در زمره کشور های کثیرالمله یا کثیرالمله قومی که دارای بدنه تاریخی – فرهنگی مشترکی هستند ولی در عین حال از خرده فرهنگ ها 3  و نوعی گویش های فرهنگی برخوردارند ، قرار دارد . ارتباط خرده فرهنگ ها از دو سو است :

          الف – از یک طرف به موجب ارثیه ای که از زمان هخامنشیان تا به امروز در کالبد و پیکره جوامع ایرانی رسوخ داشته ، همانا سازگاری و تساهل و بردباری و همزیستی مسالمت آمیز نژادی – زبانی در کشور وجود دارد . بدین معنی که برای افراد متعلق به خرده فرهنگ ها هیچگونه مانع بازدارنده اساسی برای مشارکت در اداره عمومی – البته به معنای متداول خود – و یا میل به مقامات و مناسب مختلف وجود ندارد . به خصوص در هزار ساله گذشته به ویژه از زمان سلجوقیان به بعد بسیاری از سلسله ها و شخصیت های دیوانی و سیاسی و غیره متصف و متعلق به همین خرده فرهنگ ها بوده اند .

         ب – از سوی دیگر در این رابطه از لحاظ مذهب ، جامعه ما با نوعی نارسایی و نابردباری روبروست .

         تاريخ ايران در صد ساله اخير حاكي از آن است كه در شرايط بحران سياسي و اقتصادي كه قدرت سياسي به شدت در بحران بسر مي برد ، شاهد حركت هاي قومي فراواني هستيم كه غالبا ً در دوراني اتفاق افتاده اند كه دولت مركزي به دليل هجوم بيگانگان ، اشغال كشور و امثال آن دچار بحران بوده و در عمل حكومت چندان حضوري در جامعه نداشته است .     

        برخي از محققان خارجي تشكيل دولت ملي را به تاسيس حكومت صفويان در ايران نسبت مي دهند اما به مفهوم مدرن كلمه ، دولت ملي با پيروزي انقلاب مشروطه در ايران شكل مي گيرد . علت هم اين است كه تا اين زمان كشور ايران بر اساس پيوند هاي ايلي – قبيله اي اداره مي شد ، اما با انقلاب مشروطيت در نظام اداره كشور عنصري جديدي به نام ملت دخيل شد كه دستاورد انقلاب مشروطيت بود . انقلاب مشروطيت و نهاد هاي تاسيسي آن به يك معنا شأن مردم ايران را از رعيت به ملت كه صاحب حقوق سياسي و اجتماعي و از جمله حق دخالت در تعيين سرنوشت است ارتقاء داد .

 ماهيت سنتي قدرت در دوران قبل از مشروطيت باعث شده بود كه حكومت هاي مركزي همواره ساز و كار خاصي را در كنش خويش نسبت به حكومت هاي محلي و مركز گريز و گروه هاي قومي و ايلات و عشاير در پيش بگيرد اين كنش ، واكنش متقابل خود را در پي داشت كه در تاريخ ايران به روابط حكومت هاي محلي و مركزي تعبير شده و باعث تعاملاتي در روابط حكومت هاي محلي و مركزي گشته و نيز باعث تعاملاتي در روابط حكومت هاي مركزي و محلي و گروه هاي قومي با ساختار هاي معيشتي مبتني بر مناسبات توليدي خاص خود و ساختار سياسي قومي و ايلي و عشيره اي شده بود.

         ژان ژاک روسو می گوید : اعطای یک شخصیت ملی به یک واحد و جمعیت که از داشتن شخصیت ملی محروم است وظیفه ساده ای نیست بوجود آوردن و ابداع اقوام , مانند خلق امت ها به عوامل از قبل موجود و شرایط مناسب احتیاج دارد , در غیر این صورت ابداعات از پا گرفتن در میان جمعیت های ناشناخته , عاجز و ناتوان خواهند بود .

         قوميت از واژگاني است كه پس از انقلاب مشروطيت در ايران معاني نويني پيدا كرده و با مفاهيم كهن آن متفاوت شده است ، قوميت به گروهي با ويژگي هاي فرهنگي بنيادي چون زبان ، آداب و رسوم و ميراث تاريخي متمايز از ساير گروه هاي اجتماعي اشاره دارد كه داراي پيوستگي ها و هبستگي هاي نژادي  بوده و از منابع و منافع مشترك و تجربيات تاريخي تقريبا ً مشابهي برخوردار هستند ، برخی مفهوم قومیت را مفهومی کهن  و برخی مدرن می دانند ، گروهی بر آنند که قومیت همواره وجود داشته و باید آن را پدیده ای فراتر از نظام خویشاوندی و انسجام دهنده به یک گروه انسانی دانست که با تکیه بر گروه بزرگی از نماد ها ، باور ها و ذهنیت ها در طول زمانی بسیار طولانی شکل گرفته است ، در حالی که گروه دیگر معتقدند که قومیت بیش از هر چیز حاصل مدرنیته بوده و باید آن را واکنشی در برابر پدید آمدن دولت های ملی دانست که به ویژه در کشور های در حال توسعه عموما ً بر محور یکی از اقوام موجود در پهنه سرزمینی خود به وجود آمده اند و این امر سبب شده است که اقوام دیگر این پهنه به صورتی واکنشی نسبت به هویت قومی خود آگاهی یافته و حرکات قوم گرا و حتی جدایی طلب را آغاز کنند . گاه نیز موضوع در قالب واکنشی نسبت به دخالت های استعماری و حتی به صورت دخالتی استعماری برای تضعیف دولت های کوچک جهان سومی مطرح شده است .

         آنتونی اسمیت در مقاله " منابع قومی ناسیونالیسم " ویژگی های زیر را در مورد قومیت برشمرده است :

         الف – نام ها و اسامی نه تنها برای هویت خود یا دیگری ، بلکه به عنوان علامات نشان دهنده شخصیت جمعی ، حائز اهمیت هستند . ب – داشتن عقیده و افسانه نیاکان و اجداد مشترک ، اجتماع دارای خاطرات تاریخی باشد . ج – داشتن فرهنگ مشترک ، اجزاء فرهنگ شامل لباس ، غذا ، موسیقی ، حرفه ها ، معماری ، مقررات ، آداب و رسوم و نهاد ها می شود .  د – پیوند با یک سرزمین مشخص و معین  ه – هبستگی و وحدت منافع

         ويكتور كوزولف يكي از قوم شناسان مي گويد : قوم ، سازمان اجتماعي تشكيل يافته اي است كه در پهنه سرزمين معين قرار دارد و شامل مردماني است كه در طول تاريخ با هم پيوند اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، خويشاوندي و ... برقرار كرده اند و داراي زبان و ويژگي هاي فرهنگي ( كه شامل دين و دينداري نيز مي شود ) هستند ، پيوند هاي خويشي ، ارزش هاي اجتماعي و سنت هاي مشترك دارند .  

         قوم گرايي در فرهنگ غربي نيز وجود دارد و ويژه كشور ما ايران نيست ، ممكن است در كشوري مليت واحد ، مليت ها يا قوميت ها ي مختلف موجود باشد ، اما قوميت قديميترين شكل يا سازمان اجتماعي – سياسي انساني داراي زبان ، تبار ، فرهنگ ، تاريخ و سرزمين مشترك است كه ممكن است دولت مستقل و مليت واحدي را ايجاد نمايد ، شاخصه هاي قوميت زبان و فرهنگ است چرا كه ممكن است در طول تاريخ سرزمين تغيير كند .

         به مجموعه از این اقوام كه در درون مرز هاي يك كشور معين مي زيند و تابعيت مشترك دولت آن را دارند ملت گفته مي شود ، در هر جامعه و کشوری وجوه مشترک موجود ، ارکان و اساس ملیت قرار می گیرد ، مثلا ً در آلمان قومیت ، در سویس وطن یا سرزمین و در آمریکا تابعیت رکن اصلی ملت و ملیت را تشکیل می دهد .

         در قانون اساسي مشروطه صحبت از مسايلي به ميان آمد كه طرح آنها مي توانست در دراز مدت احساس تبعيض را در برخي از اقوام ايراني بوجود آورد . جنبش مشروطه که به سرازیری افتاد ناگهان استبداد رضا خانی سر بر آورد ، وضعيت این دوران را با ظهور دولت مطلقه در ايران برابر دانسته اند ، در این دوره مسئله قوميت ها به صورت حاد در سياست عمومي كشور مطرح شد . رضا خان اقدام به سركوب خوانين ، روساي قبايل و كانون هاي قدرت محلي كه تا اين زمان به خاطر ماهيت اداره ملوك الطوايفي كشور و ضعف دولت مركزي قدرتمند بودند ، كرد. تحرکات قومی چنان افزایش یافت که حکومت حتی به کوچ اجباری برخی اقوام نیز دست زد   .

          در دوران اشغال متفقين در جنگ جهاني دوم مسائل قومي دوباره به شكل حاد در كشور مطرح شد ، قضاياي آذربايجان و كردستان در زمره بزرگترين مسايل قومي در اين مقطع تاريخ كشورمان است .

         در این دوران قدرت هاي استعماري وقتي بر سرزميني تسلط مي يافتند توافقاتي بين خودشان در مورد حدود و مرز ها و نحوه ملاحظات اجتماعي انجام مي دادند ، استعمار در اين حالت محور اصلي نگهدارنده روابط بين اجزاء ساخت اجتماعي ( اقوام و نهاد هاي اجتماعي ) بود . آزادي از يوغ استعمار سبب پيدايش ملي گرايي خرد در اين جوامع بود ، زيرا اقوام احساس مي کردند كه مورد ستم واقع شده اند و سپس هويت و آمال خود را در طلب آزادي بيشتر ابراز مي داشتند ، به همين ترتيب واكنش دولت نيز مي توانست از شكل سازش و مذاكره تا سركوبي را در برگيرد .

         در دوران پهلوي دوم روي هم رفته مسئله قومي حادي در كشور وجود نداشت ، اما با پيروزي انقلاب اسلامي مسئله قوميت ها ، دوباره در سياست عمومي كشور چهره نمود ، بخشي از مسئله ناشي از سابقه تاريخي و محروميت هايي بود كه بر اين اقوام لااقل از جهت مسايل اقتصادي تحمل شده بود و بخشي ديگر ناشي از تحولات انقلابي آن زمان بود در هر صورت اين مسايل به دستاويزي براي شكل دهي به هويت قومي و دست زدن به آشوب هايي تبديل شد كه در اوايل انقلاب در ميان قوميت ها ديده مي شود .

اهمیت موضوع قومیت در ایران و جهان

         مشكل قوميت گرايي در كشور هاي در حال توسعه و تازه استقلال يافته وسعت و شدت بيشتري داشته و مي توان گفت كه پديده قوميت گرايي پديده اي اساسا ً داخلي در عين حال متاثر از محيط پيراموني سيستم سياسي است دوم اين كه پديده اي جهاني است كه در كشور هاي چند قوميتي در حال توسعه و توسعه نيافته از موضوعيت و حساسيت بيشتر برخوردار است .

         اهميت بسيار زياد مسئله قوميت ها در جمهوري اسلامي ايران هم اكنون نقش قابل توجهي را در توسعه و امنيت شهر ها و كشور ايفاء مي كند اين موضوع مسئله تازه اي نبوده و در بعد داخلي و بين المللي بسيار به آن پرداخته شده كه به تعدادي از آنها اشاره مي گردد .

         در قانون اساسي ج.ا. ايران با درج تعابيري چون 4  : سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان ، استفاده از زبان های محلی و قومی در مطبوعات ، موفقيت در گرو مشاركت فعال و گسترده تمامي عناصر اجتماع در روند تحول جامعه است ، رنگ و نژاد سبب امتیاز نخواهد بود ، دولت موظف به تهيه امكانات براي مشاركت عامه در روند تحول جامعه است ، دولت موظف به تهيه امكانات براي مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي خويش است ، امور كشور به اتكاي آراي عمومي اداره مي شود ، شورا ها اركان تصميم گيري و اداره امور كشورند ، به چشم مي خورد .

         بدلیل اهمیت موضوع قومیت از دیدگاه جهانیان اعضاء سازمان ملل در منشور این سازمان وبیانیه های خویش تاکید ویژه ای بر حمایت از حقوق اقلیت های ملی ،قومی ، مذهبی ، زبانی داشته اند .

         منشور سازمان ملل و مجمع عمومي سازمان ملل متحد و ديگر نهاد هاي وابسته به آن به صراحت به اين حقوق اشاره كرده اند . واپسين بيانيه از اين نوع بيانيه ويژه مجمع عمومي سازمان ملل متحد است كه در دسامبر 1992 درباره حقوق اقليت هاي ملي ، قومي ، مذهبي و زباني صادر گرديد .

         در ماده نخست اين بيانيه آمده است " هر كشوري بايد در قلمرو خود از وجود اقليت ها و هويت قومي يا نژادي و نيز از هويت فرهنگي ، ديني و زباني آنها حمايت كند و شرايطي را كه ضامن تحكيم اين هويت است فراهم نمايد . " ، اقدامات و مقررات پيش بيني شده بسيار ديگري نيز در اين زمينه براي حمايت از حقوق اقليت ها صورت پذيرفته است 5.

چگونگی روند رشد احساسات قومی

         رشد احساسات قومي بر پايه تفاوت هاي زباني ، در صورت عدم ايجاد ساختار ها و نهاد هاي مناسب براي اداره كشور ها بر پايه نوعي پلوراليسم  6 قومي ، خود مي تواند عاملي در جهت تجزيه بسياري از كشور هاي موجود جهان باشد . در جهان كنوني پنج هزار ( و به قولي ده هزار ) زبان جداگانه وجود دارد و اگر هر يك از گروه هاي قومي جهان كه به زبان خاص خود سخن مي گويد ، قصد آن كند كه تشكيل يك دولت ملي جداگانه بدهد – جهاني كه در آينده شاهد آن خواهيم بود – به طبع چنين جهاني بسيار متفرق تر خواهد بود . با توجه به اين تحولات برخي تحليل گران سياسي پيش بيني مي كنند كه تا سال 2000 ، سيصد كشور مستقل در سازمان ملل كرسي خواهند داشت .                  

         بسياري از كشور هايي كه در گذشته با پشت سر گذاشتن يك فرايند سخت و دردناك ملت سازي تولد يافته اند ، اكنون به عنوان يك واحد ملي زير سؤال رفته اند ، آماج قوم گرايي و جدايي طلبي آنها را فرا گرفته در واقع ده درصد كشور هاي جهاني را مي توان به لحاظ قومي همگن يا يكدست محسوب كرد . در بقيه كشور ها به طور عموم چندين گروه قومي يا زباني در كنار هم زندگي مي كنند . به نظر مي رسد الگوي فرانسوي يا ژاكوبن مليت كه عضويت در يك ملت خاص را امري سياسي و حقوقي مي داند ، بيش از پيش جاي خود را به الگوي مليت ، يعني تعلق به يك قوم يا فرهنگ با ريشه خوني و تبار مشترك داده است .

         روند نوسازي در شرايط جهاني شدن بازار هاي اقتصادي و ارتباطات همگاني خود ، موجد پيدايش پديده قوم گرايي و جستجو براي هويت هاي قومي بوده است .

         بر اساس تعريف علماي انسان شناسي ، قوم آن گروه انساني است كه فرهنگ خاص خود را دارد و مذهب بخشي از فرهنگ هر گروه انساني است و قوميت به خودآگاهي سياسي گروه هاي مختلف زباني ، مذهبي و نژادي در يك سرزمين نسبت به هويت خود تعبير شده است . 

        دكتر حميد احمدي در نشست " قوم شناسي سياسي ايران " در اين باره گفته است : اختلافات قومي و تشكيل احزاب سياسي قومي و نژادي در ايران منشاء سياسي دارند و از زماني مطرح شده اند كه مديريت مدرن از زمان سلطنت رضا شاه روي كار آمده است . از نظر وي اين پديده منشاء كهن ، فرهنگي و سنتي ندارد و محصول خواست هاي سياسي مدرن است .

         اقوام در ايران تا زماني كه حكومت كشور به شكل سنتي اداره مي شد داراي قدمت ، نفوذ و تسليحات محلي بودند . روساي قوم هاي كرد ، ترك ، بلوچ ، عرب و ... اسلحه داشتند و بر طايفه هاي زير نفوذ خود به شيوه ارباب و رعيتي حكومت مي كردند و داراي اختيارات محلي بودند . اين اقوام اگرچه خراج و ماليات از طوايف خود جمع مي كردند و به دربار حكومت مركزي مي فرستادند اما از هر نظر تام الاختيار بودند . اين رابطه ميان مردم و روساي قوم بر اساس شناخت هويت قومي و تاكيد بر آن نبوده است و يك رابطه سنتي ارباب و رعيتي بوده است .

          در اسناد تاريخي ، وقايع بسياري ثبت شده است مبني بر اين كه مردم طوايف يك قوم از جور رييس قوم خود به حكومت مركزي تظلم برده اند ، نمونه آن تظلم بردن نمايندگان قوم بلوچ نزد احمد شاه قاجار از دست رييس قوم بلوچ  " دوست محمد خان "  ، اين مسئله در كردستان و خوزستان هم اتفاق افتاده است .

         اسناد تاريخي نشان مي دهد كه هويت ايلي و طايفه اي ، برتر از هويت قومي بوده است و چيزي به نام آگاهي قومي با تكيه بر زبان ، آداب ، رسوم ، نژاد و سمبل هاي قومي وجود نداشته است اين آگاهي قومي پس از جنگ جهاني دوم و شروع مستقيم دخالت هاي خارجي بر اقوام ايران ، به مردم و روساي قبايل القاء مي شود .

         اين اقوام ناگهان سعي مي كنند كه يك ناسيوناليسم منسجم تاريخي قديمي كه ريشه در دوران كهن دارد را تصوير كنند . در حالي كه واقعيات تاريخي اين نظريه پردازي ها را تاييد نمي كند .       

چگونگی شكل گيري قوميت

         برای تبلور قومیت شرایط زیر را لازم می دانند :

         الف – بدست آوردن یک تکه زمین مشخص حتی اگر مردم یا بخش قابل توجهی از آنها از وطن تبعید شوند , احساس تعلق مردم به آن سرزمین به عنوان وطن مانند ارامنه دیاسپورا و یهودیان

          ب – توالی و پیوستگی نبرد با عده ای از دشمنان معمولا ً فرسایشی بین کشور ها به حرکت سالانه جمعیت ها در فصل تابستان و تقویت و پرورش احساس جمعی منجر می شد .

         ج – برخی اشکال مذهب سازمان یافته برای تربیت متخصصان و کارشناسانی در امر ارتباطات و وقایع نگاری همانند پیدایش آداب و رسوم و مراسم عبادی که موجب استمرار و پیوستگی جوامع قومی می گردید .

         د – تقویت افسانه ای دال بر " برگزیدگی قومی " ، درک عامه از برگزیدگی از نوع مذهبی در ذات و فطرت به عنوان یک منبع پایدار داخلی در تحمل عذاب ها و رنج هایی که بسیاری اقوام - به ویژه اقلیت های قومی - با آنها روبرو بوده اند ، اثبات شده است .

         ه – چهار شاخص به عنوان عناصر شناخت و تميز يك گروه قومي دانسته شده است : 1 – بيولوژي  2 – فرهنگي  3 - زباني 4 – ساختاري

         درباره چگونگي شكل گيري قوميت  سياسي و بسيج قومي چهار نظريه زير وجود دارد :

         1 - نظريه استعمار داخلي : قومي ، قوم ديگر را تحت ستم قرار مي دهد تا امتيازات اقتصادي و صنعتي در دست قوم غالب بماند ، اين مسئله مي تواند باعث بسيج قومي شود . بنابر اين نظريه برخي مطرح مي كنند كه قومي به نام فارس بر ديگر اقوام تسلط پيدا كرده است و به آنها ظلم كرده است و حالا اين اقوام حق مسلم حكومت خود مختار خود  را مي خواهند .

         دكتر امان اللهي يكي از انسان شناسان ايران در اين باره مي گويد : ما در ايران فارس داريم ، زبان فارسي هم داريم ، اما قوم فارس نداريم ، زيرا به فرض اين كه اين نظريه را بپذيريم از زمان سلجوقيان به اين طرف ، هميشه قوم ترك بر ايران حكومت داشته است ، در زمان پهلوي هم خود رضا شاه نيمه ترك و مادرش قفقازي بود ، فرح ديبا نيز تبريزي بود ، بدين ترتيب درك ستم قومي در ايران اساسا ً مشكل است در مورد عقب ماندگي هاي اقتصادي از سوي قوم فارس به اقوام ديگر هم بايد گفت برخي از مناطق فارس از نظر اقتصادي و صنعتي بسيار عقب تر از مناطق اقوام ديگر است. 

         2 - نظريه انتخاب عقلايي : امروزه اين نظريه از محبوبيت زيادي نزد جامعه شناسان برخوردار است ، زيرا بر اساس رفتار عقلايي انسان ها شكل مي گيرد .

         می توان گفت ، نظريه هاي مبتني بر انتخاب عقلايي ، از تبيين جنبش هاي مذهبي به كلي عاجزند و موارد نقض فراوان نشان مي دهد كه اين جنبش ها را نمي توان در قالب تنگ محاسبات سود و زيان محصور كرد . در عين حال این نظریات مي تواند در تبيين حركات قومي مفيد فايده واقع شود.

         دكتر هوشنگ امير احمدي يكي از كارشناسان قوم شناسي نيز معتقد است كه مسئله قوميت در ايران در نيمه دوم سده بيستم با اين تئوري منطبق بوده است .

         3 - نظريه بسيج منافع : منابعي در منطقه اي وجود دارد و سياسي شدن قومي در واقع پديده اي است براي كسب و تصرف آن منابع

         4 - نظريه نخبگان و روشنفكران : روشنفكران و نخبگان هستند كه جنبش هاي قومي و ملي را شكل مي دهند .

          دكتر حميد احمدي مي گويد ، شناخت سه متغير زير براي تشخيص وضعيت سياسي اقوام ايران ضروري است و در نهايت نتيجه مي گيرد كه در ايران چيزي به نام " پافشاري بر هويت قومي " وجود نداشته است .

         1 - يكي از اين متغير ها ظهور دولت مدرن از كودتاي 1299 شمسي و ظهور رضا شاه پهلوي  ، ايجاد بروكراسي و ديوان سالاري دولتي و تشكيل ارتش مدرن است ، با ايجاد دولت مدرن اقوام و عشاير خلع سلاح شدند و دولت از قوه قهريه خود استفاده كرد و نخبگان و حكمرانان محلي را از صحنه به در كرد.

         2 -  متغير بعدي بحث روشنفكران و نخبگان است كه همواره در راه اندازي گروه هاي قومي سياسي نقش موثري داشته اند ، حتي امروز هم خواسته هاي قومي ، همان خواسته هاي نخبگان و روشنفكران است نه خواسته هاي عامه مردم ، نخبگان الزاما ً نخبگان قومي يعني متعلق به همان قوم و نژاد نيستند بلكه برخي روشنفكران و نخبگان مركز كشور هستند . مانند برخی گروه ها یا احزاب كه نقش اساسي در طرح گفتمان قومي معاصر در كردستان و تركمن صحرا  داشته و اين اقوام را به پافشاري بر فرهنگ و زبان و نژاد قومي تشويق كرده اند ، روشنفكران و نخبگان مركز در پي كسب قدرت و جامه پوشي به آرمان هايشان در دولت رضا خان بودند دولتي كه ويژگي اساسي اش اقتدار گرايي بود و دموكراسي و كانال هاي دمكراتيك و چرخش نخبگان را فراهم نمي آورد در نتيجه نخبگان براي مقابله بسيج قومي را تحريك كرده تا حمايت سياسي و بسيج رأي را به سوي خود سوق دهند .

         3 -  متغير سوم مسئله نظام جهاني اين نظريه اساسا ً سياسي ، خواستار تفرقه اندازي در كشور ها بوسيله طرح قوميت سياسي و استقلال اقوام بوده است ، طراحان اين برنامه براي كشور هاي خود خواستار اقتدار و استقلال اقوام داخل كشور نيستند بلكه به دنبال يكپارچگي دولت مدرن هستند اما آنها براي كشورهايي مثل كشور هاي خاورميانه اين را نمي خواهند و مدام مسئله قدرت و استقلال اقوام را دامن مي زنند ، در حاليكه اين عدم يكپارچگي در كشور ها باعث اختلال و تشنج و كشمكش و در نهايت بي ثباتي در خاورميانه مي شود كه به طور قطع طراحان اين نظريه را نيز دچار مشكل خواهد كرد ، به ويژه در مورد مسئله نفت .

قوميت از ديدگاه پژوهشگران

         در سال هاي اخير تحقيقات گسترده اي توسط پژوهشگران و دست اندركاران مسايل قومي در اين خصوص انجام گرفته است ، هريك از محققان با پرداختن به زوايا ، ابعاد و اجزاء سعي در تبيين اين موضوع داشته و در كنار اين مباحث درباره علل و زمينه هاي بروز منازعات قومي نيز به تحقيق پرداخته و با ديدگاه هاي خود اظهاراتي را نسبت به توسعه و بحران هاي قومي ارائه داده اند .

         در توضيح و تشريح رابطه ميان توسعه و درگيري هاي قومي در جوامع مختلف در دوران معاصر پرسش هايي در ذهن بوجود مي آيد كه سبب درك بهتر و دقيق تري از اين مفهوم مي گردد در اينجا به تعدادي از آنها اشاره مي شود :

1 - چه رابطه اي ميان توسعه و درگيري هاي قومي وجود دارد ؟

2 - آيا فرايند نوگرايي موجب استحاله ، ادغام و كم رنگي هويت هاي قومي مي گردد ؟

3 - آيا حركت به سمت مدرنيزه كردن كشور ، رشد هويت قومي را بدنبال خواهد داشت ؟

4 - آيا درخواست گروه هاي قومي براي كسب جايگاه بهتر در هرم قدرت سياسي ، ثروت و مرتبه اجتماعي آنها را افزايش خواهد داد ؟

5 - دوران گذار چه تاثيري بر مناسبات قومي بر جاي خواهد گذاشت ؟

6 - سرانجام درگيري هاي قومي در مرحله فرانوگرايي چگونه خواهد بود ؟

7 - ستيزه هاي قومي در چه شرايطي افزايش پيدا خواهند كرد ؟

         با پاسخ به پرسش هاي بالا و دسته بندي نظريه ها ي انجام شده ، چهار مرحله قابل شناسايي است كه هر يك در صدد پاسخگويي به پرسش هاي طرح شده هستند كه جهت روشن شدن بيشتر و تحليل موضوع به تشريح اين چهار مرحله مي پردازيم :

         1 - مرحله سنتي       2 - مرحله هاي جديد      3 - مرحله گذار     4 - مرحله فرانوگرايي

مرحله سنتي

         تا چند دهه گذشته ، بيشتر پژوهش هاي انجام شده درباره فرايند توسعه ، تكيه و تاكيد بر هويت هاي قومي را ويژه جوامع عقب افتاده مي دانستند ، و اعتقاد داشتند جوامعي كه از لحاظ تركيب اقتصادي و اجتماعي در مراحل عقب مانده تري هستند در اين باره با مشكلات بيشتري روبرو هستند .

         اعتقاد گروهي از جامعه شناسان و نظريه پردازان توسعه و نوسازي ، در تجزيه و تحليل ها و مقايسه هاي خود از جامعه سنتي و جامعه صنعتي بر اصول زير بود :

         الف - تفاوت ها و اختلافات قومي در روند مدرنيزه شدن بتدريج رنگ خواهد باخت .

         ب - نقش هاي كاركردي مهمتر از نقش هاي ناشي از وفاداري ها و علايق سنتي خواهد شد .

         ج - منافع عمومي وخصوصي در عمل بر اصول سنتي پيشي خواهند گرفت .

         د - مذاكره و گفتگو شالوده زندگي سياسي خواهد شد .

         ه - مدارا و و تحمل به شكل كثرت گرايي در جهت احترام به خرده فرهنگ هايي كه وحدت ساز شده اند ، غلبه خواهند كرد .

         و - دستيابي به دموكراسي ، رشد صنعت ، كسب رفاه اقتصادي و بالا رفتن سطح تحصيلات به از ميان رفتن حساسيت هاي قومي كمك خواهد كرد .

         ز - تا زمان تسلط پارادايم 7  نوسازي بر علوم اجتماعي شيوه ای سازماندهي مي شد كه فرايند تغيير اجتماعي از سنتي به مدرن ، از ساده به پيچيده و از خاص گرايي به عام گرايي بوده است ، در اين چارچوب موضوعات قومي ، موضوعي متعلق به خاص گرايي يا ماقبل مدرن است كه فرايند نوسازي در حال كنار گذاردن آن است.

         ح - اگر الگو هاي غالب سر برآورند به آنها به مثابه "مانع تغيير" يا نتيجه "نوسازي ناقص" نگريسته مي شود و به همين خاطر اهميت آنها نزد نظريه پردازان اصولا ً ناچيز است .

         ط - اصولا ً عقب افتادگي هاي اقتصادي و صنعتي ، فقدان رشد سرمايه داري ملي و بازاري يكپارچه و ملي موجب بقاي بازار هاي محلي و منطقه اي محدود در ميان اقوام خودي شده است ، ناتواني سرمايه داري ملي در گشودن بازار هاي داخلي و فقدان تقسيم كار منطقه اي با سلب امكان توليد انبوه از سرمايه داري داخلي ، در عمل به استمرار اين ناتواني كمك كرده است .

         هربرت اسپنسر از ديدگاه مكتب تكامل اجتماعي معتقد است كه فرايند تكامل اجتماعي حركت به سوي پيچيدگي يا از وحدت به كثرت است به نظر او جامعه انساني با گذشت زمان "از توحش به تمدن " و طي مراحل خاصي به حالت كنوني رسيده است و بطور كلي جوامع انساني داراي روح ستيزه جويي و جنگجويي هستند و تنها با قدرت يافتن صنعت ، آرامش بر جامعه سايه مي افكند .

         اسپنسر جوامعي را كه رابطه سازگارانه دارند ، جوامع صنعتي يا كوشا و نوع ديگر كه رابطه ستيزه جويانه دارند جوامع جنگجو مي نامد .

قوميت ها در ايران از ديدگاه نظريه پردازان سنتي

         نظريه پردازي هاي سنتي با تكيه و تاكيد بر دوران پهلوي به ويژه اقدامات رضا خان در پايه ريزي دولت مدرن و قدرتمند مسايلي چون : از بين بردن رقباي سياسي ، خلع سلاح قدرت هاي مستقل منطقه اي و خاتمه بخشيدن به نظام ملوك الطوايفي ، سركوب علايق و تحركات مركز گرايانه ، سياست تخته قاپو 8 كردن ايلات و عشاير كشور ، توسعه شهر نشيني ، برقراري نظام آموزش همگاني و نظام وظيفه عمومي در استقرار ساخت و بافت بوركراتيك و خلق يك بازار ملي را عامل استحاله اقليت هاي قومي در درون هويت ملي و موجب كاهش منازعات قومي مي دانستند .

         در واقع تحركات گريز از مركز از ناحيه گروه هاي قومي – منطقه اي در دهه دوم قرن بيستم در مناطق مختلف كشور نظير گيلان به رهبري ميرزا كوچك خان جنگلي ، تبريز به رهبري شيخ محمد خياباني ، كردستان به وسيله سيمتقو و در جنوب شيخ خزئل به رغم تفاوت هاي ماهوي معلول شكست انقلاب مشروطه در برآورده سازي دو هدف عمده مشروطه خواهان يعني آزادي و توسعه بوده است .

         از اين ميان آزادي به هرج و مرج و توسعه به تشديد فقر و تنگدستي مردم انجاميد در چنين شرايطي رضا خان با طرح برقراري امنيت عمومي و با سركوب گروه هاي قومي - منطقه اي به كسب قدرت سياسي پرداخت و در فرايند استقرار قدرت مطلقه خود ، آزادي را به قربانگاه شبه مدرنيسم فرستاد ، به عقيده نظريه پردازان سنتي اين شبه مدرنيسم در همه حال كاهش منازعات قومي را به دنبال داشته است .     

 مرحله جديد

      &n

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشسرا و آدرس soroushnia.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 32
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 2536
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1