شايد وقتی ديگر
 
دانشسرا
سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:52 ::  نويسنده : سروش نیا

شايد وقتی ديگر

نوشته شده در دوشنبه هجدهم بهمن 1389 ساعت 9:24 شماره پست: 71

اميد باغبان از بستن دخيل بر شاخه درخت ، آن بود كه با توسل به زهراء و لطف علي شايد جوانه وبرگي بر شاخه زاده شود اما بشنو از درخت كه خاك ايام خورده و دلش سال ها از عشق روييدن مرده و برف هاي زمستاني ، قلب يخي را به او ارمغان داده

و مي سوخت درخت و سعي داشت با اشاره و تاكيد و تلميح و ايهام و هرچه از دستش بر مي آمد در نمايشي بر ناداشته ها آتش شيفتگي و عشق و سرمستي اغوا كننده چكاوكان جوان را فرونشاند و به هر كدام بگويد " همچو مرا نه سزاي تو خوش الحان است . " و نرد عشق را با شاخه هاي رقصان گل بوته هاي جوان به سان خود بازي نماييد و شور خويش به وصالي بد فرجام تباه نسازيد . 

بشنو از چكاوكان :

چكاوكان با نغمه هاي پر احساس چند روزي در باغ برفراز درختي سالمند پريدند و ندای حرکت و پرواز را در گوش درخت نجوا مي كردند . درخت دوست داشت حرکت و پرواز كند و به چكاوكان پاسخ دهد ، اما نداي دروني اورا از اين كار باز مي داشت از آنجا که باغ پر بود از درختاني با هرز شاخه ها ، كه در كمال شكستگي و بي برگي خود را زيبا و تنومند مي نمودند او با شک به شدنی بودن این آرزو می نگریست و ديگر اين كه ريشه هاي انبوهش با خاكي سنگين از تعلقات دنيوي اجين شده و بر شاخسارش ميوه هايی سنگين  داشت و به خود می گفت : وای !! غبار گذشت زمان بر تن را چه کنم و بغض وجدان گلويش را براي گفتن خيلی آرزوها به چکاوکان مي فشرد و  تظاهر به داشته ها از نداشته ها را معصيت و ظلمي آشكار و فريبكاري و ريا و دغل مي دانست .

و درخت گفت : خدايا ...افسوس و دريغ كه افسون اغوا کننده را می بينم ، اما كتمان آشكار را نمي توانم ،  نداي درون را چه كنم که همراهي فريبكارانه و رهايي شاخه هايم با انبوهي از ريشه هاي ممزوج در خاك سنگين راز هایم را برملا خواهد کرد  .

و باز درخت گفت : سرمايه ام  دل يكرنگ و با صفا ... ساده و بي پيرايه است اما هرگز آن را با بازيگري ... نمی آميزم ... نه !!!

و همچنين درخت گفت : با اميد به فردا زنده ام اما هر لحظه آماده نيستي ام و از آن نخواهم هراسید ، همیشه راضي به رضاي آفريدگارم كه هم اوست كه تقدير بر حضور تن بي مقدار من در دنيا را رقم زد و هم اوست كه دفتر زندگيم را خواهد بست و به خاطرات فراموش شدنی خواهم پیوست  .

و درخت گفت : تلاشم هر لحظه این بوده تا از داشته هاي ناپايدار دنيوي نهايت استفاده را ببرم و با خيال هايي كه اكثرا ً در زمان معين خود به وقوع پيوسته زندگي مي كنم و دائم خود را سپاسگزار ذاتش بدانم ، پس آرزو هاي زيبايم را در خيال مرور كرده و می کنم و خورشيد كاميابي را كه گاهي پس ابر هاي مشكلات است ، انتظار مي كشم .

درخت گفت : خالق زيبايي هاي مادي و معنوي عالم را مي ستايم و با انعطاف با ناملايمات و سختي هاي دنيا مي جنگم .

و درخت گفت : برآورده سازي نياز ها و خواهش ها و درخواست هايم را به آفريدگارم مي سپارم چون با تمام ذرات وجودم او را حس مي كنم و در لحظات تنهايي ، تنها داشته و اميد من است .

و درخت گفت : نه سياه سياه مي انديشم و نه سفيد سفيد و دنياي قشنگ را با عينك اختصاصي و مستقل خودم مي بينم و چشمانم را به براي ديدن به عينك ساخته شده ديگري نمي سپارم .

و سرانجام به چكاوكان پاكدل گفت : پرواز كنيد بسادگي دل بستن  به هر درخت روا نيست  !!!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشسرا و آدرس soroushnia.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 2533
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1