دانشسرا
بمان تا کاری کنی نه کاری کنیم تا بمانیم . دکتر شریعتی آورده اند که : روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت . عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم ! مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم . لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت : "امروز طعام مخور و روزه دار ، و هر چه بر زبان راندى ، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور" "شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. ديروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد . روز چهارم ، هيچ نگفت . شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشتهها بخواند . پسر گفت: امروز هيچ نگفتهام تا برخوانم . لقمان گفت: " پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت ، آنان كه كم گفتهاند ، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى "
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:44 :: نويسنده : سروش نیا
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند: 1-ثروت، بدون زحمت
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : سروش نیا
نويسنده مطالب بسيار جالب زير را نمي شناسم اما زيبايي محتواي آنها مرا بر آن داشت تا آن را در وبلاگ خود بياورم . بياموزيم كه : با احمق بحث نكنيم و بگذاريم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي كند . با وقيح جدل نكنيم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روح مارا تباه مي كند . از حسود دوري كنيم ، چون اگر دنيا را هم به او تقديم كنيم ، باز از زندان تنگ حسادت بيرون نمي آييد . تنهايي را از بودن در جمعي كه ما را از خودمان جدا مي كند ، ترجيح دهيم . از " از دست دادن " نهراسيم كه ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است . بيشتر را بر كمتر ترجيح ندهيم كه قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبكباري است . كمتر سخن بگوييم كه بزرگي ما در حرف هايي است كه براي نهفتن داريم نه براي گفتن از سرعت خود بكاهيم كه آنان كه سريع تر مي دوند ، فرصت انديشيدن به خود نمي دهند . ديگران را ببينيم ، تا در دام خويشتن محوري اسير نشويم . از كودكان بياموزيم ! پيش از آن كه بزرگ شوند و ديگر نتوان از آنان آموخت ...
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:42 :: نويسنده : سروش نیا
مرجع افسانه را نمي دانم اما محتوايش زيباست . در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند . آموختند با زخم های کوچکی که همزیستی با همنوع بسیار نزدیک بوجود می آورد ، زندگی کنند زيرا استفاده از گرمای وجود دیگری مهمتر است . و این چنین توانستند زنده بمانند .
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:41 :: نويسنده : سروش نیا
اشعار زیبای حسین پناهی ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است من تعجب می کنم بهزیستی نوشته بود: با اجازه محیط زیست دریا، دریا دکل میکاریم ماهیها به جهنم! کندوها پر از قیر شدهاند چه سعادتی! رخش،گاری کشی می کند
چـشـم فـرو بـستـه اگر واکنی در تو بـود، هـر چـه تـمنا کـنی عافیت از غیر، نصیب تو نیست غیر تو ای خسته طبیب تو نیست از تـو بـود ، راحـت بـیمـار تـو نیست به غیر از تو ، پرستار تو همدم خود شو ،که حبیب خودی چاره خود کن ، که طبیب خودی غـیر، کـه غافـل زدل زارتست بـی خـبر از مصلحت کار تـست بر حذر از مصلحت اندیش باش مصلحت اندیش دل خویش باش چـشم بصیـرت نگشائی چرا ؟ بی خبر از خویش چرائی چرا؟ از ره غـفـلت ، به گـدائی رسی ور بـخود آئی ، به خدائی رسی داشت مکان ، دردل ویرانه ای روز، به دریوزگی از بخت شوم شام، به ویرانه درون همچو بوم گـنج زری بـود در آن خـاکـدان چـون پـری از دیـده مردم نهـان پـای گـدا بر سر آن گـنج بـود لـیک ز غـفلت به غم و رنج بود گنج صفت خانه به ویرانه داشت غافل ازآن گنج که درخانه داشت عـاقـبت از فـاقـه و انـدوه و رنـج مـرد گدا مرد و نهان مانـد گـنج چنـد نـداری خبر از گنج خویش؟ گـنـج تـو بـاشـد، دل آگـاه تـــو گـوهر تو ، اشـک سـحـرگاه تـو مـایـه امـیــد، مـدان غـیـر را کعـبه حـاجـات ، مـخوان دیـر را غیـر ز دلـخـواه تـو، آگاه نـیــست زآنـکـه دلـی را بدلـی راه نیـست خـواهش مرهـم، زدل ریش کن هرچه طلب میکنی از خویش کن
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:39 :: نويسنده : سروش نیا
کوتاه ترين داستان کوتاه جهان توسط ارنست همينگوی نوشته شده كه برنده ی مسابقه نيز شده است . For Sale: Baby Shoes, Never Worn
کوتاه ترين داستان ترسناک دنيا نيز داستان زير است که نويسنده ی مشخصی ندارد !
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:37 :: نويسنده : سروش نیا
خالق این حکایت را نمی شناسم اما نکته ای زیبا را بیان کرده ٬ بد نیست آنرا بخوانید . مورچه هر روز صبح زود سر کار میرفت و بلافاصله کارش رو شروع میکرد. با خوشحالی به میزان زیادی تولید میکرد. رئیسش که یک شیر بود، ....... رئیسش که یک شیر بود، از اینکه میدید مورچه میتواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود. بنابراین فکر کرد که اگر مورچه میتواند بدون هیچ گونه سرپرستی بدین گونه تولید کند، پس با داشتن یک سرپرست حتما میزان تولیدش بسیار بالاتر خواهد رفت. او بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار زیادی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد. اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ورود و خروج بود. او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت. عنکبوتی هم مدیریت بایگانی و تماسهای تلفنی را بر عهده گرفت. شیر از گزارشات سوسک لذت برده و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف میکند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه و تحلیل کند. او میتوانست از این موارد در گزارشاتی که به هیئت مدیره میداد استفاده کند. بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد. او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد. مورچه زمانی که بسیار بهره ور و راحت بود، از این حد افراطی کاغذبازی و جلساتی که بیشترین وقتش را هدر می داد متنفر بود. شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار میکرد را معرفی کند. این سمت به جیرجیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود. این مسئول جدید یعنی جیرجیرک هم به یک کامپیوتر و یک دستیار شخصی که از واحد قبلیاش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهینهسازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد. اکنون واحدی که مورچه در آن کار میکرد، به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آنجا نمیخندید و همه ناراحت بودند. در این زمان بود که جیرجیرک، رئیس یعنی شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه درخصوص سنجش شرایط محیطی دارد. با مرور هزینههایی که برای اداره واحد مورچه میشد، شیر فهمید که بهرهوری بسیار کمتر از گذشته شده است. بنابراین او جغدی که مشاور شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود. جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد. نتیجه نهایی این بود: "تعداد کارکنان بسیار زیاد است". حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟ مسلما مورچه ! چون او عدم انگیزه اش را نشان داده و نگرش منفی داشت.
چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : سروش نیا
نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردين 1389 ساعت 8:33 شماره پست: 35
چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : سروش نیا
تکرار اسما و صفات الهی در قرآن
|