دانشسرا
سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:45 ::  نويسنده : سروش نیا

بمان تا کاری کنی نه کاری کنیم تا بمانیمدکتر شریعتی 

آورده اند که :

 روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت . 
  چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد.عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد. از قضا به خرابه اى رسید. زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت

 عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد. در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد. چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم ! مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم .
عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید. گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است . او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند.
عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست . بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد.
هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد.
چون چشمش بر عبد الجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !
عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.
در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد که : انا لا نضیع اجر من احسن عملا

لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت :

"امروز طعام مخور و روزه دار ، و هر چه بر زبان راندى ، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور" 

"شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.  ديروقت شد و طعام نتوانست خورد.

روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام  نخورد.

روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد .

روز چهارم ، هيچ نگفت .

شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها  بخواند .

پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم .  

لقمان گفت: " پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت ، آنان كه كم گفته‏اند ، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى "

 

 

 

از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت

 

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : سروش نیا

نويسنده مطالب  بسيار جالب زير را نمي شناسم اما زيبايي محتواي آنها مرا بر آن داشت تا آن را در وبلاگ خود بياورم .

بياموزيم كه :

با احمق بحث نكنيم و بگذاريم در دنياي احمقانه خويش خوشبخت زندگي كند .

با وقيح جدل نكنيم چون چيزي براي از دست دادن ندارد و روح مارا تباه مي كند .

از حسود دوري كنيم ، چون اگر دنيا را هم به او تقديم كنيم ، باز از زندان تنگ حسادت بيرون نمي آييد .

تنهايي را از بودن در جمعي كه ما را از خودمان جدا مي كند ، ترجيح دهيم .

از " از دست دادن " نهراسيم كه ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است .

بيشتر را بر كمتر ترجيح ندهيم كه قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبكباري است .

كمتر سخن بگوييم كه بزرگي ما در حرف هايي است كه براي نهفتن داريم نه براي گفتن

از سرعت خود بكاهيم كه آنان كه سريع تر مي دوند ، فرصت انديشيدن به خود نمي دهند .

ديگران را ببينيم ، تا در دام خويشتن محوري اسير نشويم .

از كودكان بياموزيم ! پيش از آن كه بزرگ شوند و ديگر نتوان از آنان آموخت ...

 

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : سروش نیا

مرجع افسانه را نمي دانم اما محتوايش زيباست .

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند .
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند
دورهم جمع
شوند تا بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند .

وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی
خارهایشان آن ها را زخمی می کرد بخاطر همین تصمیم گرفتند ، از هم دور
شوند ‫ولی به این دلیل از سرما یخ زده و می مردند .

ازاین رو مجبور بودند
از دو راه يكي را برگزینند
یا خارهای دوستان را تحمل کنند ، یا نسلشان از روی زمین  بر کنده و منقرض شود .

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند .

آموختند با زخم های کوچکی که همزیستی با همنوع بسیار نزدیک بوجود می آورد ، زندگی کنند زيرا استفاده از گرمای وجود دیگری مهمتر است .

و این چنین توانستند زنده بمانند .

درس اخلاقی
:

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم  آورد بلکه آن است كه هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و محاسن آنان را تحسین نماید .

 

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:41 ::  نويسنده : سروش نیا

اشعار زیبای حسین پناهی

ازآجیل سفره عید

چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !

من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!

با اجازه محیط زیست

دریا، دریا دکل می‌کاریم

ماهی‌ها به جهنم!

کندوها پر از قیر شده‌اند

چه سعادتی!

رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!

صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم.

از شما چه پنهان،
ما از درون زنگ زدیم!

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : سروش نیا

 

        چـشـم  فـرو بـستـه   اگر واکنی            

در تو بـود،  هـر چـه تـمنا کـنی

        عافیت از غیر، نصیب تو نیست            

غیر تو ای خسته طبیب تو نیست

        از تـو بـود ، راحـت بـیمـار تـو               

نیست به غیر از تو ، پرستار تو

        همدم خود شو ،که حبیب خودی            

چاره خود کن ، که طبیب خودی

        غـیر، کـه غافـل زدل  زارتست              

بـی خـبر از مصلحت کار تـست

        بر حذر از مصلحت اندیش باش             

مصلحت اندیش دل خویش باش

        چـشم بصیـرت  نگشائی چرا ؟            

بی خبر از خویش چرائی چرا؟

        از ره غـفـلت ، به گـدائی رسی            

ور  بـخود آئی ، به خدائی رسی
 
         پـیر تهـی کـیسه ی بی خانـه ای         

داشت مکان ، دردل ویرانه ای

        روز، به دریوزگی از بخت شوم              

شام، به ویرانه درون همچو بوم

        گـنج زری بـود  در آن خـاکـدان              

چـون پـری  از دیـده مردم نهـان

        پـای گـدا  بر سر آن  گـنج بـود               

لـیک ز غـفلت به غم و رنج بود

        گنج صفت خانه به ویرانه داشت            

غافل ازآن گنج که درخانه داشت 

        عـاقـبت از فـاقـه و انـدوه و رنـج             

مـرد گدا  مرد و نهان مانـد  گـنج  
        ای شده نالان  زغم و رنج خویش         

چنـد نـداری خبر از گنج خویش؟

        گـنـج تـو بـاشـد،    دل  آگـاه تـــو         

گـوهر تو ،  اشـک  سـحـرگاه تـو 

        مـایـه امـیــد،     مـدان  غـیـر را          

کعـبه حـاجـات ، مـخوان دیـر را 

        غیـر ز دلـخـواه تـو، آگاه نـیــست         

زآنـکـه دلـی را بدلـی راه نیـست 

        خـواهش مرهـم، زدل  ریش کن         

هرچه طلب میکنی از خویش کن 

 

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:39 ::  نويسنده : سروش نیا

کوتاه ترين داستان کوتاه جهان توسط ارنست همينگوی نوشته شده كه برنده ی مسابقه نيز شده است .

For Sale: Baby Shoes, Never Worn


برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشيده نشده

 

  کوتاه ترين داستان ترسناک دنيا نيز داستان زير است که نويسنده ی مشخصی ندارد !


The last man on earth is sitting alone in his room and all of a sudden a Knock on the door


آخرین انسان زمين تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند.

 

سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 11:37 ::  نويسنده : سروش نیا

خالق این حکایت را نمی شناسم اما نکته ای زیبا را بیان کرده ٬ بد نیست آنرا بخوانید .

مورچه هر روز صبح زود سر کار می‌رفت و بلافاصله کارش رو شروع می‌کرد.

با خوشحالی به میزان زیادی تولید می‌کرد.

رئیسش که یک شیر بود، .......

 

رئیسش که یک شیر بود، از اینکه می‌دید مورچه می‌تواند بدون سرپرستی بدین گونه کار کند، بسیار متعجب بود.

بنابراین فکر کرد که اگر مورچه می‌تواند بدون هیچ گونه سرپرستی بدین گونه تولید کند، پس با داشتن یک سرپرست حتما میزان تولیدش بسیار بالاتر خواهد رفت.

او بدین منظور سوسکی را که تجربه بسیار زیادی در سرپرستی داشت و به نوشتن گزارشات عالی شهره بود، استخدام کرد.

اولین تصمیم سوسک راه اندازی دستگاه ثبت ورود و خروج بود.

او همچنین برای نوشتن و تایپ گزارشاتش به کمک یک منشی نیاز داشت.

عنکبوتی هم مدیریت بایگانی و تماس‌های تلفنی را بر عهده گرفت.

شیر از گزارشات سوسک لذت برده و از او خواست که نمودارهایی که نرخ تولید را توصیف می‌کند تهیه نموده که با آن بشود روندها را تجزیه و تحلیل کند. او می‌توانست از این موارد در گزارشاتی که به هیئت مدیره می‌داد استفاده کند.

بنابراین سوسک مجبور شد که کامپیوتر جدیدی به همراه یک دستگاه پرینت لیزری بخرد.

او از یک مگس برای مدیریت واحد تکنولوژی اطلاعات استفاده کرد.

مورچه زمانی که بسیار بهره ور و راحت بود، از این حد افراطی کاغذبازی و جلساتی که بیشترین وقتش را هدر می داد متنفر بود.

شیر به این نتیجه رسید که زمان آن فرا رسیده که شخصی را به عنوان مسئول واحدی که مورچه در آن کار می‌کرد را معرفی کند.

این سمت به جیرجیرک داده شد. اولین تصمیم او هم خرید یک فرش و نیز یک صندلی ارگونومیک برای دفترش بود.

این مسئول جدید یعنی جیرجیرک هم به یک کامپیوتر و یک دستیار شخصی که از واحد قبلی‌اش آورده بود، به منظور کمک به برنامه بهینه‌سازی استراتژیک کنترل کارها و بودجه نیاز پیدا کرد.

اکنون واحدی که مورچه در آن کار می‌کرد، به مکان غمگینی تبدیل شده بود که دیگر هیچ کسی در آنجا نمی‌خندید و همه ناراحت بودند.

در این زمان بود که جیرجیرک، رئیس یعنی شیر را متقاعد کرد که نیاز مبرم به شروع یک مطالعه درخصوص سنجش شرایط محیطی دارد.

با مرور هزینه‌هایی که برای اداره واحد مورچه میشد، شیر فهمید که بهره‌وری بسیار کمتر از گذشته شده است.

بنابراین او جغدی که مشاور شناخته شده و معتبر بود را برای ممیزی و پیشنهاد راه حل اصلاحی استخدام نمود.

جغد سه ماه را در آن واحد گذراند و با یک گزارش حجیم چند جلدی باز آمد. نتیجه نهایی این بود: "تعداد کارکنان بسیار زیاد است".

حدس می زنید اولین کسی که شیر اخراج کرد چه کسی بود؟

مسلما مورچه ! چون او عدم انگیزه اش را نشان داده و نگرش منفی داشت.

 

چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:33 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردين 1389 ساعت 8:33 شماره پست: 35

دفعات تكرار كلمات در آيات قرآن

١١۵

دنيا

٨٨  

ملائکه

٨٨

شياطين

    ١۴۵ 

زندگی

١۴۵

مرگ

۵٠

سود

۵٠

زيان

۵٠

ملت )مردم)     

۵٠

پيامبران

١١

ابليس)پادشاه شياطين)

١١

پناه جوئی از شرّ ابليس

٧۵

مصيبت

٧۵

شکر

٧٣

صدقه

٧٣

رضايت

١٧

فريب خوردگان )گمراه شدگان)

١٧

مردگان )مردم مرده)

۴١

مسلمين

۴١

جهاد

٨

طلا

٨

زندگی راحت

۶٠

جادو

۶٠

فتنه

٣٢

زکات

٣٢

برکت

۴٩

ذهن

۴٩

نور

٢۵

زبان

٢۵

                      موعظه (گفتار، اندرز)

٨

آرزو

٨

ترس

١٨

آشکارا سخن گفتن )سخنرانی)

١٨

تبليغ کردن

١١۴

سختی

١١۴

صبر

۴

محمد ص)

١١۵

آخرت

۴

شريعت

٢۴

زن

٢۴

مرد

۵

نماز

١٢

ماه

٣۶۵

روز

٣٢

دريا

١٣

زمين)خشکی)

چهار شنبه 28 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : سروش نیا

تکرار اسما و صفات الهی در قرآن 

درصد اسماء

تعداد اسماء

درصد تکرار

تعداد تكرار

نام  ها و صفات

4/10 %

21

6/39 %

1032

تربيت و هدايت

4/7 %

15

4/16 %

428

رحمت و بخشش

9/8 %

18

6/12 %

330

دانش و دانايي

4/10 %

21

9/5 %

155

بزرگی و بی نيازی

9/5 %

12

6/4 %

121

توبه پذير، گذشت از خطا

9/7 %

16

5/3 %

92

توانايي و قدرت

4/7 %

15

3/3 %

88

مهربانی،نيکويی و پاکی

4/2 %

5

4/2 %

65

بينايی بر امور،نظارت

-

-

2 %

58

داوری،آزمايش،تشويق،تنبيه

4/5 %

11

1/2%

55

ياري و كمك

4/1 %

3

8/1 %

47

شنوا

9/4 %

10

6/1 %

42

سابقه و قدمت

9/5 %

12

1/1 %

30

حفاظت و حمايت

9/3 %

8

9/0 %

25

ايجاد خلاقيت

9/1 %

4

5/0 %

15

روزي دادن

4/0 %

1

<

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشسرا و آدرس soroushnia.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 2463
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1