دانشسرا
سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:55 ::  نويسنده : سروش نیا

بهاران

نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین 1390 ساعت 11:27 شماره پست: 80

بهاری زیبا رسید و چه سریع در حال طی شدن است .

جوانی هم زود گذر است .

بهتر بگویم هر چیز تازه ای نیز با گذر زمان کهنه و قدیمی می شود .

مواظب باشیم که از زمان حال و چند صباحی که چراغ زندگیمان روشن است راه را برای آن دنیای خود هموارتر کنیم و راه دیگران را روشن نماییم .

کاری کنیم که اگر باشیم یا نبودیم با نیکی ما را یاد کنند .

اگر بودیم در سختی ها به کمکمان بیایند .

و اگر نبودیم آمرزشی برایمان بخواهند .

دستمان رسید کمکی کنیم .

و اگر دستمان نیامد لااقل دل کسی نیازاریم که این بار بد  به منزل آخرت نتوانیم رساند .

مطمئن باشیم که با نمایش بندگی و ظاهرآرایی و عوام فریبی خدا را نمی توان فریفت .

غافل نباشیم که راه های رسیدن به خدا فراوان است .

و ما نمی توانیم مدعی باشیم که این راه را فقط ما شناخته ایم .

اگر  ستمی بر ما رفته بدانیم دست بالای دست بسیار است و خدا بالاترین دست هاست .

با توکل و امید به خدا مطمئنا ْ از زندگی خود خرسند خواهیم بود .

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:54 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اسفند 1389 ساعت 8:44 شماره پست: 75

خدايا مي خواهي امتحانمان كني ؟

سرنوشت را ببين در سن و سالي كه تحمل و صبر كمتر شده و نياز به آسايش فكر داري كسي كنارت قرار بگيرد كه هر روز ياد داستان حضرت رسول" ص "بيفتي كه همسايه ناجوانمردش خاكستر روي سرش مي ريخت .

خدايا درست است كه دنيا دار مكافات است و بشر بخشي از جزاي اعمالش را در اين دنيا مي بيند اما به وجود نازنينت قسم تحمل و شكيبايي اين بندگان نحيف صبر و كوچك عقلت هم حد وحساب و اندازه اي دارد .

خدايا شاهدي كه از دهان بعضي از آفريدگانت كه نمي توان اسم آنها را بنده گذاشت كلام زشت تر و متعفن تر از زائدات دفعي خودش بيرون مي آيد .

خدايا نميدانم چه بگويم گاهي اداي عابدان را در مي آورند و به نمايش در مقابل تو كرنش و سجده مي كنند تا تصويري موجه و مردم فريب داشته باشند لحظه اي بعد با هم پالكي هاي خود با كلامي كثيف ادعاي پاكي ضمير مي كنند .

خدايا اين بدي ها را بايد به خودت سپرد و در انتظار گشايش امور باز صبر كرد كه مصلحتت هرچه باشد بدان رضا بايد بود .

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:53 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در سه شنبه دهم اسفند 1389 ساعت 9:34 شماره پست: 74

مواج چون نسيمي نرم بر چهره ي زمين

مي وزد بهار با صداي گريه باران

كوه  با نداشتن پوستين سفيدش سوراخ سوراخ و بي قواره شده

پرندگان با اين شادي چند روزه نغمه خوانند

ديگر صداي خشش برگ خشكيده زير پا ها نمي آيد

ريزش باران سيماي خاك را شسته

تا لحظاتي زمين و آسمان  از بدي هاي انسان راحت و پاك باشد

كلاغ آب كشيده در خانه خيسش آراميده

تا باز خشكيدگي ها را بعد از باران ببيند

و به جاي بلبلان آواز بخواند

و بدان روح مرده با شنيدنش بياسايند

 

 

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:52 ::  نويسنده : سروش نیا

شايد وقتی ديگر

نوشته شده در دوشنبه هجدهم بهمن 1389 ساعت 9:24 شماره پست: 71

اميد باغبان از بستن دخيل بر شاخه درخت ، آن بود كه با توسل به زهراء و لطف علي شايد جوانه وبرگي بر شاخه زاده شود اما بشنو از درخت كه خاك ايام خورده و دلش سال ها از عشق روييدن مرده و برف هاي زمستاني ، قلب يخي را به او ارمغان داده

و مي سوخت درخت و سعي داشت با اشاره و تاكيد و تلميح و ايهام و هرچه از دستش بر مي آمد در نمايشي بر ناداشته ها آتش شيفتگي و عشق و سرمستي اغوا كننده چكاوكان جوان را فرونشاند و به هر كدام بگويد " همچو مرا نه سزاي تو خوش الحان است . " و نرد عشق را با شاخه هاي رقصان گل بوته هاي جوان به سان خود بازي نماييد و شور خويش به وصالي بد فرجام تباه نسازيد . 

بشنو از چكاوكان :

چكاوكان با نغمه هاي پر احساس چند روزي در باغ برفراز درختي سالمند پريدند و ندای حرکت و پرواز را در گوش درخت نجوا مي كردند . درخت دوست داشت حرکت و پرواز كند و به چكاوكان پاسخ دهد ، اما نداي دروني اورا از اين كار باز مي داشت از آنجا که باغ پر بود از درختاني با هرز شاخه ها ، كه در كمال شكستگي و بي برگي خود را زيبا و تنومند مي نمودند او با شک به شدنی بودن این آرزو می نگریست و ديگر اين كه ريشه هاي انبوهش با خاكي سنگين از تعلقات دنيوي اجين شده و بر شاخسارش ميوه هايی سنگين  داشت و به خود می گفت : وای !! غبار گذشت زمان بر تن را چه کنم و بغض وجدان گلويش را براي گفتن خيلی آرزوها به چکاوکان مي فشرد و  تظاهر به داشته ها از نداشته ها را معصيت و ظلمي آشكار و فريبكاري و ريا و دغل مي دانست .

و درخت گفت : خدايا ...افسوس و دريغ كه افسون اغوا کننده را می بينم ، اما كتمان آشكار را نمي توانم ،  نداي درون را چه كنم که همراهي فريبكارانه و رهايي شاخه هايم با انبوهي از ريشه هاي ممزوج در خاك سنگين راز هایم را برملا خواهد کرد  .

و باز درخت گفت : سرمايه ام  دل يكرنگ و با صفا ... ساده و بي پيرايه است اما هرگز آن را با بازيگري ... نمی آميزم ... نه !!!

و همچنين درخت گفت : با اميد به فردا زنده ام اما هر لحظه آماده نيستي ام و از آن نخواهم هراسید ، همیشه راضي به رضاي آفريدگارم كه هم اوست كه تقدير بر حضور تن بي مقدار من در دنيا را رقم زد و هم اوست كه دفتر زندگيم را خواهد بست و به خاطرات فراموش شدنی خواهم پیوست  .

و درخت گفت : تلاشم هر لحظه این بوده تا از داشته هاي ناپايدار دنيوي نهايت استفاده را ببرم و با خيال هايي كه اكثرا ً در زمان معين خود به وقوع پيوسته زندگي مي كنم و دائم خود را سپاسگزار ذاتش بدانم ، پس آرزو هاي زيبايم را در خيال مرور كرده و می کنم و خورشيد كاميابي را كه گاهي پس ابر هاي مشكلات است ، انتظار مي كشم .

درخت گفت : خالق زيبايي هاي مادي و معنوي عالم را مي ستايم و با انعطاف با ناملايمات و سختي هاي دنيا مي جنگم .

و درخت گفت : برآورده سازي نياز ها و خواهش ها و درخواست هايم را به آفريدگارم مي سپارم چون با تمام ذرات وجودم او را حس مي كنم و در لحظات تنهايي ، تنها داشته و اميد من است .

و درخت گفت : نه سياه سياه مي انديشم و نه سفيد سفيد و دنياي قشنگ را با عينك اختصاصي و مستقل خودم مي بينم و چشمانم را به براي ديدن به عينك ساخته شده ديگري نمي سپارم .

و سرانجام به چكاوكان پاكدل گفت : پرواز كنيد بسادگي دل بستن  به هر درخت روا نيست  !!!

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : سروش نیا

اشك

نوشته شده در دوشنبه يازدهم بهمن 1389 ساعت 15:24 شماره پست: 70

مي توان گفت و شنيد

 آن صداي نتراشيده و مذبوح ركيك

 مي تراود ز دهان مردم رنگارنگ

مي خراشد دل و روح معصوم

مملو ست اين فضا از قهقه مستانه

پر ز نكبت ، واژه ي پست و سخيف

خنده اي زهر آلود ، كه ز غيرت خالي است .

در پس تاريكي ، اندرون چه نمايي زيبا !!

مي توان ديد ريا

كه قالب شده در ستر پرستش

بي اساس و بنيان

چه غريب است كسي با دلي نا همراه

چون كه تمكين نكند  کام داران را

مي نوازند رفيقان شفيق  

كه به دستان و به دل گشته همراه به قعر تاريكي

آري ، آري عارفان و عاشقان تنهايند .

انتظار ياري ، از بالا دارند .

آسمان ابر آلود ، به دلش غم دارد .

اشك چشمش جاري است .

 

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:49 ::  نويسنده : سروش نیا

اما و اگر

نوشته شده در چهارشنبه ششم بهمن 1389 ساعت 9:13 شماره پست: 69

 

پروردگارا اگر ذره ام و غافل اما نيازمند توجه ات هستم ، مرا در اين دنياي پر از ريا و دورويي درياب .

 پروردگارا اگر بتوانم ، به دنبال يافتن راهي كوتاه امن و كم خطر براي رهايي دائمي از شر اهريمنان هستم اما هر چه مي جويم جايي براي تضرع ، تقرب و توسل به بارگاه با عظمتت در پهناي كائنات كم  مي يابم جايي را جهت اين منظور

پروردگارا اگرچه توان سپاس گويي ضعف هايم را ندارم ، اما قطرات باران لطف و نعماتت به تعداد ذرات تن من بي مقدار و دنياي شيرين ما است .

پروردگارا اگر عقل و گستره ديدم اندك است و تمام بزرگيت را نمي تواند تصور كند اما به قدر فهم و ديد دنياييم با وجودم احساست مي كنم و اميد به گشايش گره ها در كار ها را دارم .

 پروردگارا اگر از محزون و مغمومم !!! از رنج اجبار در همنشيني و ديدار انسان نمايان است ، اما در فغانم  با همه شكيبايي ام ، از همنوعان رياكار و روباه صفت بي شرم ، نان به نرخ روز خوري كه با بالاپوشي سفيد از پوست بره ، شمايل گرگ گونه خود را استتار و نقش پاكان را بازي مي كنند ، ادعاي دوستي تو دارند و همنوع خود با كلام و رفتار زشت و وجود ناپاك و متعفنشان مي آزارند و تلاش براي تداوم خدمت ، نوادگي و پيوند با ابليس را دارند .

پروردگارا اگر نگرشم به بزرگيت و آفريدگانت كودكانه و نابخردانه است اما نظر كريمانه ات و عظمتت ضعف ديد مرا مي بخشايد و احسانت بر وسعت نگرشم مي افزايد .

پروردگارا اگر نبود عنايتت با چه مرحمي سوز دردناك و جانكاه زخم نامردمان بر روحم را فرو مي نشاندم زخمي كه هر دم با خراشيدن روحم ، مرا مي آزارد اما باز به رحمتت اميد دارم .

پروردگارا اگر بچه شيطان ها خندان با قهقهه مستانه دست در دست هم ، هواي يكديگر را دارند و يكديگر را تاييد و فخر فروشي مي كنند اما مي دانم كه مي داني .

پروردگارا اگر مردمان اهريمن خو با وجود مشاهده دم خروس از جيب ، همچنان بر نيكي انديشه و گفتار و كردار خود در گذشته و حال پافشاري مي كنند اما مطمئنم كه روزي جزايشان در اين دنيا و در آخرت خواهند ديد و رسوايشان خواهي كرد .

پروردگارا اگر ناپاكان خود را با شمايل قديسيان و باور هاي زيبا مي آرايند ، براي آن است تا حرفشان آبرومندانه و عامه پسند و مقبول دوستان يا ساده انگاران واقعي باشد اما هيهات كه از دادگريت غافل و از حق بخشي ات به مظلومان بي خبرند .

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:48 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در چهارشنبه بيست و ششم خرداد 1389 ساعت 10:9 شماره پست: 42

الهي اي كارساز و اي داننده نهفته هاي ضميرم .

بي تو غرق غفلت و به هواي خويش اسيرم .

رويم سوي توست و دل به ديگر جاي دارم .

اگرچه راه رسم دويدن ديده و پاي دارم .

قصدم راه توست اما گاهي گم گشته و به بيراهه مي روم .

سرگشته و حيران ، بيهوده مي دوم .

يادت مي كنم به بندگي ات ايستاده و پيشاني خويش بر خاك مي سايم .

در سنگلاخ عشق بي باك مي آيم .

خشنوديت مي جويم اما گاهي موفق وگاه ناآگاه به وادي شهوت و حرص قدم مي گذارم .

صبر با ظفر را به لطفت  نزديك مي شمارم .

از جان و دل مقامت را ستوده و به بزرگيت و بخشش ات ايمان دارم .

 گاه هواي درون با اغواي ديو بيرون با هم ساخته و مرا به گمراهي كشانده

و مردماني را مي بينم كه بر خاك مذلت نشانده

هر جا به بازي انسان ها جمع دل و دين موجب كمرنگي ايمان و رونق ريا شده

نور هدايتت چراغي منير و ضيا شده

كسب همه به بازار يكدلي و يكرنگي كساد

خوش مي درخشد سالوس و ريا و فساد

جوشان ضمير و طوفان به دل ، نالان زبان

آكنده ديدگان ز اشك ، هر دم و شبان

 زيبا خط و خالند دورويان نقش باز

مردم فريب و تيره دل پر ز آز

برخي به وعده دل به بنده بسته اند .

گم كرده راه و بيمار عشق و خسته اند .

آنان نيازمند و چشم به داروي حيات

هم غرق غفلت و هم عاشق ممات

الهي با دانش اندك و سياق خود سعي بر خشنودي تو داريم .

اما زمان گذشت و هنوز با منزل امنت فاصله داريم .

 گرد پيري و بيم دوري راه ، غم جانكاهي را بر دوشمان نهاده

در كمال ناتواني عزم لقاء تو كرده ايم .

اي فرياد رس ، دستان ما را با رحمتت پر نعمت نما .

تا زنده ايم لباس عافيت و بي نيازي بر تن نحيفمان بپوشان .

و ناديده انگار نقصان و گناه كوچك و بزرگ ما

روشن نما ديدگان نابيناي ما را با بارش نعمات و روزيت

بنما بر ما راه خداشناسي را

بساز كار ما و بنواز ما را به لطف و بخشش خويش

و قهر خود را فرو ريز  بر نامردمان ناراست كه به تزوير و نيت پليد ، خود را خداگونه نمايش مي دهند .

و گرگاني آراسته به پوستين گوسفند را بر آتشي از خشم ، بر جاي خويش بنشان

جادة موفقيت را تا زنده ايم پيوسته در مسيري كه مي پسندي هموار نما

و ما را با تن هاي غير مقربت تنها مگذار

حاجات ما را خود برآر تا آن را از روي نياز ، نزد بندگان نبريم .

بدي هاي ما را ببخش  تا با كوله بار شرمندگي و گناه از اين دنيا نرويم .

تا روز واپسين شرمنده و سر به زير نباشيم .

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:47 ::  نويسنده : سروش نیا

 

مرا تا باشد اين درد نهاني           ترا جويم كه درمانم تو داني

         الهي ، اگر از دنيا مرا نصيبي است ، به بيگانگان دادم

         و اگر از عقبي مرا ذخيره اي است ، به مومنان دادم ، در دنيا مرا ياد تو بس

         الهي ، در سر آب دارم ، در دل آتش ، در باطن ناز دارم ، در ظاهر خواهش ، در دريايي نشستم كه آن را كران نيست ، به جان من دردي است كه آن را درمان نيست ، ديد من بر چيزي آمد كه وصف آن را زبان نيست ، خصمان گويند كاين سخن زيبا نيست ، خورشيد نه مجرم ، ار كسي بينا نيست !!

         الهي ، وسيلت به تو هم تويي ، اول تو بودي و آخر تويي ، همه تويي و بس ، باقي هوس

         خدايا ، نه شناخت ترا توان ، نه ثناي ترا كران ، نه درياي جلال و كبريايي ترا كران ، پس ترا مدح و ثناي چون توان

         الهي ، نسيمي دميد از باغ دوستي ، دل را فدا كرديم ، بويي يافتيم از هزينه دوستي ، به پادشاهي بر سر عالم ندا كرديم ، برقي تافت از مشرق حقيقت ، آب گل كم انگاشتيم .

         الهي ، آن كس كه زندگاني وي تويي ، او كي بميرد ؟ و آن كس كه شغل وي تويي ، شغل به سر كي برد ؟ اي يافته و يافتني ؟

         الهي ،عنايت تو كوه است و فضل تو درياست ، كوه كي فرسود و دريا كي كاست ؟ عنايت تو كي جست و فضل تو كي واخواست ، پس شادي يكيست كه دوست يكتاست .

         خداوندا ،عابدان وصف بزرگواري تو شنودند گردن ها بسته كردند ، سلطانان وصف علاي تو شنيدند ، بيم قهر تو گردن نهادند ، عاصيان صفت رحمت تو شنيدند ، اميد ها در بستند . با دردمندي ، به درد خرسند كسي را چه حسابست ؟

         الهي ، راهم نما به خود ، و باز رهان مرا از بند خود ! اي رساننده ! به خود برسانم  كه : كس نرسيد به خود !

         الهي ، اي داننده هر چيز ! و سازنده هر كار ! و دارنده هر كس ! نه هركس را با تو انبازي ، و نه كس را از تو بي نيازي ، كار به حكمت مي اندازي ، و به لطف مي سازي ، نه بيداد است و نه بازي !

         الهي ، دوستان تو سران و سرهنگانند ، بي گنج و خواسته توانگرانند به نام ، درويشانند و توانگران جهان ، خود ايشانند ، درد ها دارند و از گفتن آن بي زبانند .

         الهي ، تو خواستي نه من خواستم ! دوست بر بالين ديدم چون از خواب برخاستم .

         الهي ، هر چه مرا از دنيا نصيب است ، به كافران ده و هرچه مرا از عقبي نصيب است به مومنان ده

         مرا در اين جهان ، ياد و نام تو بس و در آن جهان ديدار و سلام تو بس !

         الهي ، نظر خود بر ما مدام كن و اين شادي خود بر ما تمام كن و ما را بر داشته خود نام كن و به وقت رفتن بر جان ما سلام كن .

         الهي ، بنده را از سه آفت نگاهدار : از وسوس شيطاني و از هواي نفساني و از غرور ناداني

         الهي ،  شغل آنجاست كز تو خبر و عيش آنجاست كز تو نظر

         الهي ، به فضل خويش مرا بنواز و به عدل خويش مرا مگذار، اگر بر هوا پري مگسي باشي و اگر بر روي آب روي خسي باشي ، دل به دست آر تا كسي باشي  

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:46 ::  نويسنده : سروش نیا

نوشته شده در سه شنبه دوم تير 1388 ساعت 14:31 شماره پست: 30

اشتياق رنگي

رنگ ها هر يك چه معني  مي دهند              

   شور و شوقي در دل و فكر    مي نهند

      سنگ  و  آب  و    چرخش  رنگين كمان            

          قدرت حق    رنگ كرده        اين جهان

            رنگ آبي ،         رنگ آب   و    آسمان            

               پاكي و آزادگي را                  پاسبان

                  رنگ سرد   و   رنگ گرم   در يك   زمان           

                     جمع ،  اما نكته ها            در آن نهان

                          رنگ زرد             همرنگ نور كهكشان            

                              روشني هاي جهان را           آن نشان

                                 مهر و كينه ، خشم  و   نفرت سركشان           

                                    خفته  در معني رنگي           بي گمان

                                        رنگ قرمز     رنگ خون  و   لاله ها ست            

                                           يادمان  عشق و درد        و ناله ها ست

                                                گنبد سبز پيمبر     قبله گاه    مسلمين            

                                                    پرچم عمار و حيدر     پوشش ابن امين

                                                         رنگ سبز   با         سبزي روي  زمين            

                                                               داده ما را         وعده ي  عصري نوين

                                                                     رنگ مشكي رنگ ماتم رنگ    مرگ              

                                                                         قطع هستي ، قطع شاخ    و قطع برگ

                                                                            پردة شب پوشش افعال زاهد مي شود           

                                                                                  همدمي در آخرت همراه و شاهد مي شود

                                                                             در سپيدي صلح و سازش باقي است            

                                                                          شهد مهر در جام يار    و ساقي است

                                                                       اي خدا    من  چرا          پنداشتم ؟ !           

                                                                    جاي ديگر ديدم               و  برداشتم

                                                                 روزگاري    جايگاهي              داشتم            

                                                              در خيالم تخم               ايمان كاشتم

                                                          قربت كوي تو در سر          ، داشتم            

                                                     مي پريدم گر           كمي  پر  داشتم

                                                  گاه گاهي چشم خود تر      ، داشتم            

                                             ساده راه وصل تو                 انگاشتم

                                         ذكر و يادت    را كه          باور داشتم              

                                     كرنش جز بر تو            كفر پنداشتم

                                  از تولد     تا دم حاضر              ، خدا              

                              خار بوده ،      داشت و  هم برداشتم

                           پشت سر اكنون ، كمي  تاريكي است               

                        پيش رو   سختي  و هم باريكي است

                     گرد پيري ، حسرتم  ،   سرمايه    شد               

                   آه بر دوران ماضي              مايه شد

                 در لباس زهد ، تقوا       ، گم شده               

             سيره اي مجهول        در مردم شده

          نانجيبي ، مكر و حيله       ، دلبري               

      نخوت و مردم فريبي       خود سري

   زينت        دنياپرستان      اي خدا               

     حق پرستي كيميا هم             جدا

          غافلان   قرآن چه   از بر مي كنند ! !               

             با فريبي ،          گوش ها كر مي كنند

                  بهر زر  دين را     به قربان      مي برند              

                      نان به نرخ روز              بهتر مي خرند

بهروز سروش نيا

31/3/88

 

سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 10:45 ::  نويسنده : سروش نیا

24/11/87

نوشته شده در چهارشنبه نهم اردیبهشت 1388 ساعت 8:0 شماره پست: 29

اميد به فردا

بار الها ، من چرا    با دست  خود                       

         پاي عشق و روشني   پي مي كنم

                   در گذار       چرخش چرخ زمان                        

                            اشك ريزان ، آه ، بر  دي مي كنم

                                       سينه اي پر درد و رنج و مسكنت                         

                                                قوت جان و دل        ني مي كنم

                                                         سال هاي سالكي ،        آشفتگي                        

                                                 من ،   فداي قامت   وي مي كنم  

                                         حال از آغاز راه ،          با معرفت                        

                                 جام عشقي ، مملو از  مي مي كنم

                            رفتني چابك ،  به سوي سرنوشت                       

                  از براي دل ،  خدا  ،  طي مي كنم

           ناتوان  ،         از ديدن انجام كار                          

قصد تاج و تخت آن  كي مي كنم

سروده : بهروز سروش نيا

۲/۲/ ۸۸

 

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشسرا و آدرس soroushnia.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 203
بازدید کل : 2467
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1